معتادم کردی....

معتادم کردی ....
درست وقتی که لبانت را به لبانم دوخته بودی و چشمانت را به چشمانم..
درست وقتی که نفس هایمان نفس نفس میزدنند برای با هم بودن ، یکی شدن....
ولی اون روز به احترام عشقمون سکوت کردم وچیزی نگفتم تا نکند خدایی نکرده دلت بشکنه ولی تو .....
ولی تو باز هم نامردی کردی ، مثل همیشه ....
تو با یک تیر دو نشون زدی ، اول خودمم را معتاد کردی و بعد دلم را !!!
اخه بگو چرا درست وقتی که خودمم را تنها برای اغوش تو میخواستم ....
درست وقتی که شانه هایت را برای ارامشم میخواستم ....
درست اونوقت که مست نگاهت بودمم ...
بی اختیار دلم را هم معتاد کردی!!
حالا بی معرفت دلم داره از نعشگیت میمره ، اخه تو چرا یهو گذاشتی و رفتی ....
اطرافیانم به حساب خودشان و خیالشان ، منو ترک دادان ، ولی ترک ندادن زجر دادان !!
اخه اونا که نمیدونستند تو دلم را هم معتاد کردی!!
حالا لعنتی من با دلم چیکار کنم !؟ داره از نعشگیت میمیره ، میفهمی !!!؟!!!

اولا" سلام!